خاطرات لارا کوچولو در مهد با نی نی کوچولو ها و بابایی
لارا کوچولو مامان از شیرین کاری هات برام گفت من هم می خوام
اینجا بنویسم تا نی نی یا بخونن لارا چند روز پیش که از مهد می یاد دائم با
زبون اشاره با مامان حرف میزنه عزیز عمه دستشو رو گلوش میزاره و فشارش می دیده
مامان که این کار لارا رو می بینه تصمیم می گیره بره مهد و با مربی لارا صحبت کنه مامان
حرکت لارا رو شرح میده مربی لارا هم می خنده و میگه:لارا دوست داره تنهایی بازی
کنه وقتی بچه ها بهش نزدیک میشن و اونو بغل میکنن لارا گریه میکنه
و با این حرکت اعتراضشو به مامان رسونده . فدای حس لطیفت عزیز عمه
خاطره بعدی لارا
بابای لارا کوچولو با کامپیوتر کار میکنه لارا با نگاه کردن به دست بابا خودش
بدون کمک بابا و مامان میره سراغ کامپیوتر و روشنش میکنه بابا وقتی بابا میرسه با سیاست کودکانه بابا رو میبوسه تا بابایی دعواش نکنه امان از لارا کوچولو
لارا کوچولو عزیز دل خاطراتی که مامان برام میگه رو میزارم تا بزرگ شدی بخونیشون
دوست دارم